دوست دارم بنویسم نه واسه این که نوشتن رو دوست دارم
چون نمیتونم تو چشات زل بزنم و بگم دوست دارم
پس مینویسم
مینویسم که دوست دارم
ساده نوشتن دیگه ارضام نمیکنه
دوست دارم با صدای بلند عاشقانه ترین شعرهایی که توی ذهن دارم رو بخونم
دوست دارم با صدای بلند ترانه های عاشقانه بخونم
هزار و یک شلب یا مست چشات یا ستاره دنباله دار یا نوازش و خیلی های دیگه
اما نمیشه
نمیشه
جرات اواز ندارم
اوج صدام رو کسی نمیخواد
پر پرواز نداره این حنجره
نمیشه همینجور رهاش کرد تا از عاشقی بخونه
حتی با این فاصله ای که بینمون هست
هم اگه واسه چند لحظه اوج بگیر خاندان از عشق من به تو با خبر میشن
وسط طوفان ایستادم
باد و اب
هردو میتازن
با هم
و زیر کولاک سو سوی خورشید
خیس میشم و سرما تو تنم رخنه میکنه
افتاب هم اتیشم میزنه
اما مهم نیست
تو تو فکرمی
به اینده خیره میشم
به اونجا که احتمال رسیدن من به تو هست
به همونجا که میشه به همه بگم دوست دارم
پس اب و باد و خورشید و خاک
مهم نیست
تحمل میکنم
می ایستم
راستی زانو های یخ زده و پا های بیجون رو تحمل میکنم
تا بتونم سرم رو بالا بگیرم
تا بتونم دلم رو سرپا نگه دارم
تا دوست داشتن رو تجربه کنم
تا اگه تو اومدی من بتونم

سردی بدنم رو با یه لبخند بپوشونم
تا ابریشمی حرم تنت رو تنپوشم کنم
سلام خوبی نوشته هات خیلی قشنگه نتونستم همش بخونم ولی این نوشته خیلی قشنگ بود واقعا آدمی که جرآت حرف زدن رو نداره میتونه با نوشتار منظورش رو آسون تر برسونه......
به منم یه سر بزن خوشحال میشم
سلام .
قلم خوبی داری .
قابل تحسین .
من بهت تبریک میگم .
ارزمند ارزوهای قشنگتم.