دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

پاسخ

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش،
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
نام گناهکاره رسوا! نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما”


جوابی دندانشکن برای انانی که فروغ بانو را بد خواندن یا خواندند ان چیزی که نبود

فروغ هم در جواب سرود تا به ... بگوید که شعور و روشنفکری نه انیست که با کله و جامه نسیب گردد

گویی با این پاسخ نا به خردان کاری از دستشان برنیامد مگر حذف اسم فروغ فرخزاد از معاصرین

نیایش ابان

ماه من رسید ماهی که تمام سال بیدارش بودم و چشم به راه امد و امد و امد و امد

امد که به تمامم برچسب نا تمامی بزند بزند و بزند و بزند


خدایم خدایم

اه ای خدایم

صدایت میزنم

بشنو صدایم

شکنجه گاه این دنیاست جایم

به جرم زندگی این شد سزایم

اه ای خدایم بشنو صدایم

مرا بگذار با این ماجرایم

نمیپرسم چرا این شد سزایم

اه ای خدایم

بشنو صدایم


گلویم مانده از فریاد و فریاد

ندارد کس غم مرگ صدا را


هنوزم زندگی جاریست هنوزم به هر سو باد و حشی در گذار است

خواب گل به گل هنوزم کابوس وار است


الهی در شب فقرم بسوزان

ولی محتاج نا مردان مگردان

عطا کن دست بخشش همتم را

خجل از روی محتاجان مگردان

الهی کیفرم را میپذیرم

که از تو ذات خود را پس بگیرم

کمک کن تا که با نا حق نسازم

برای عشق و ازادی بمیرم


اردلان را نفس کشیدم تا شاید رهی باز شود به این تن تمام سوخته تا شاید هوایی باشد برین مسموم تا شاید جانی باشد بر این خاکستری