دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

منه تنها

دل تنها 

دل بیکس 

دل گریون 

لب به ظاهر  

شاد و خندون 

 

من چه غمگین

تو چه بی تفاوت و سرد  

 

من چه ساکت 

تو چه بی تفاوت و سرد 

 

اشکام اروم 

میریزه روی گونه 

  

چیکه چیکه 

همین اشکا  

دل من رو میسوزونه  

 

میسوزونه تن خستمو غمه تو 

اخ چی میشد اگه میشد همدم تو  

 

کاشکی میشد 

که بمونی  

واسم  

 از عشق بخونی

 

دل تنها 

دل بیکس 

دل گریون 

لب به ظاهر  

شاد و خندون 

 

من چه غمگین

تو چه بی تفاوت و سرد  

 

من چه ساکت 

تو چه بی تفاوت و سرد 

تنها از حالا تا همیشه

ببین ای دل که این دنیا وفا نداره 

اونی که عاشقشی میره و تنهات میزاره 

همون که همه دنیاته  

همون که شبا با رویاش چشم رو هم میزاری 

اره همون 

میدونم باورت نمیشه 

ولی نیستش  

خودت ببین که رفته 

تنهات گذاشت 

باور کن 

من دروغ نمیگم 

اسمش رو فریاد نزن 

جواب نمیده 

غمگین نباش 

اهمیت نمیده 

گریه نکن  

نیست که ببینه 

رویاش هم دیگه باهات نیست 

یکه و تنها هستی از حالا تا همیشه      

سکوت رو بشکن 

جار بزن

بزار همه بدونن مجنون بودی 

حتی اگه سرزنشت کنن 

شاید اروم شی 

شاید خودش بفهمه و برگرده

من اگه خدا بودم ...

اگه دیوار کجی ها رفته بالا تا ثریا
دست معمار خدا بود خشت اول من و ما
چه عیبی داشت اگه فردا جهان بهتر از این می شد
خدا میرفت و یک مادر پرستار زمین می شد
 

خدا بیداری ؟ 

با تو هستم 

میدونی چند نفر ستن که مزه دهنشون شوری اشک چششونه ؟ 

میدونی ؟ 

خوابی ؟ یا چشاتو بستی  

واسه چند لحظه هم اگه بیای پایین میبینی 

کم نیستن اونایی که با سیلی صورتشون رو سرخ نگه داشتن 

 کم نیستن اونایی که گریه شده رفیق تنهاییشون 

خودت خوب میدونی  

چه کسایی اون بالا ها نشستن 

 

من اگه خدا بودم شهر بم هرگز نمی لرزید
نیمه شب اون غنچه ی نوزاد از نگاه مرگ نمی ترسید

 

من اگه خدا بودم 

چرا باید دنیا محل سختی و جنگ باشه 

چرا اینجا باید این همه بچه باشن که ارزوشون یک لحظه لبخند باشه 

چرا خیلی ها ارامش رو دستنیافتنی میدونن ؟ 

 

من اگه خدا بودم مادرهای دجله ی خونین نمی مردند
از فرات سرخ آلوده ، نو عروسها ماهی مرده نمی خوردند 

 

عدالتی که میگی همینه ؟ 

پس جهنمت کجاست ؟ 

جهنم تر از زمین جایی هست ؟  

 

من اگه خدا بودم دخترهای اورشلیم و غزه و صیدا
جای حکم تیر و نارنجک ،ترانه می نوشتند روی دیوارها

 

معنی رستگاری و خوب بودن چیه ؟ 

اینکه باید اینجا زجه بزنیم و کسی سرش رو نچرخونه ؟ 

 

هر کسی جای خدا بود ،شاهد این روزگار و این زمین زار
دسته کم معجزه ای می کرد برای بچه های بی کس و بیمار
 

ببین چند نفر اومدن بالا با دین و مذهب 

همونا فروختن شرف رو به پول و قدرت 

 

اگه کفره کلام من 

 یکی حرفی بگه بهتر
وگرنه بازی واژه 

 نمی بازم من کافر
صدای زنگ بی رحمی  

سر هر کوچه و برزن
به گریه میرسه از درد 

 دل سنگ و دل آهن 

 

من اگه خدا بودم ...

یادواره 2

همدم 

 

دست تو یاس نوازش در سحرگاه بهاری
ای همه آرامش از تو در سرانگشتت چه داری
در کتاب قصه ی من معنی هر دل سپردن
خودشکستن بود و مردن در غم خود سوگواری
ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم
ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم
من چه بودم نقش باطل قایقی گم کرده ساحل
با هزاران زخم بر دل از عزیزان یا نگاری
بی نیاز از هر نیازی بی خبر از حیله سازی
با گناه پاکبازی باختن در هر قماری
من چه بودم شعله ی درد قصه ی خاکستر سرد
زخمی دنیای نامرد قصه ی چشم انتظاری
با من ویرانه از درد دست تو اما چه ها کرد
ای که با معنای دیگر عشق را آموزگاری
ای همدم ای مرحم ای خط سرنوشتم
ای همدم ای مرحم بی تو چه مینوشتم 

 


 هزار و یک شب 

 

اگرچه جای دل دریای خون در سینه دارم
ولی در عشق تو دریایی از دل کم می آرم
اگرچه روبروئی مثل آئینه با من
ولی چشمام بسم نیست برای سیر دیدن
نه یک دل نه هزار دل همه دلهای عالم
همه دلها رو میخوام که عاشق تو باشم
توئی عاشق تر از عشق
توئی شعر مجسم
تو باغ قصه از تو سحر گل کرده شبنم
تو چشمات خواب مخمل
شراب ناب شیراز
هزار میخونه آواز
هزارو یک شب راز
میخوام تو رو ببینم
نه یک بار نه صد بار به تعداد نفسهام
برای دیدن تو نه یک چشم نه صد چشم همه چشما رو میخوام
تو رو باید مثل گل
نوازش کرد و بوئید
با هرچی چشم تو دنیاست 

 فقط باید تو رو دید
تو رو باید مثل ماه 

 رو قله ها نگاه کرد
با هرچی لب تو دنیاست  

تو رو باید صدا کرد
میخوام تو رو ببینم
نه یک بار نه صد بار به تعداد نفسهام
برای دیدن تو نه یک چشم نه صد چشم همه چشما رو میخوام


 عطر تو 

 

امشب ببین که دست 

 من عطر تو رو کم میاره
امشب همین ترانه هم 

 نفس نفس دوستت داره
صدا صدا صدای من  

به وصعت یکی شدن
بیا بیا شکن شکن  

بیا به جنگ تن به تن

و اینگونه است که اشک جاری میشود

از من نخواه فراموشت کنم در حالی که تازه به یادت افتادم  

نه میخوام نه میتونم به تو فکر نکنم 

کسی خودش رو فراموش نمیکنه 

شاید بتونم ازت بگذرم 

شاید بتونم...

بغض...   

گریه...

حسرت... 

اه... 

دلشوره... 

کلافگی... 

تحمل نمیکنم 

میام دنبالت دوباره  

شاید بتونم ازت بگذرم  

اما فراموش کردنت مثل براورده شدن ارزوهایم محال است 

تو ارزوی منی 

رویای شبانه ام 

نیستی 

نیستی...

نیستی که ببینی چه معصومانه اشک میسرایم  

نیستی که ببینی دلم خونینی به زمین افتاده 

اشکالود لبخند میزنم 

روزگارم طعم گریه است 

شبانه سر میکشم 

جام تلخ دلگرفتگی را 

بی چون و چرا  

حصار سرد دوری در جانم رخنه کرده 

دلم ناگفته ها دارد اما  

چه حاصل و سود 

نمیتوانم فریاد کنم 

تو دل میمونه  

میشه عقده  

و اینگونه است که اشک جاری میشود