ای اسمان به ساحل دریا مرا ببر
یک لحظه تا اخر دنیا مرا ببر
تو انتهای شهر غزل را ندیده ای
با این غزل به ملک ثیا مرا ببر
راهم به به بزم محبت دقیقه ای
با بوی عشق یار به رویا مرا ببر
یا از دیار عشق برایم سخن مگو
یا همسفر باش و به انجا مرا ببر
بوی بهار امد و پاییز شد دلم
ای اشنای عشق از اینجا مرا ببر