دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

جا پای تو

جا پای تو رو دیدم /جای پای رفتن نیست/این جاده ی رفتن نیست

صد بار بهت گفتم این را رسیدن نیست

جا پای نگاه تو رد منو گم کرده

تو منتظرش بودی تا مرد تو برگرده

پایان شب و جاده پایان منو ما نیست

صد بار بهت گفتم این عاقبت ما نیست

راهی که تو راهیشی من قبل تو برگشتم

من دیدم و فهمیدم از شب به تو برگشتم

این راهی که تو رفتی بی عشق نمی ارزه

پای تو همش مردن با عشقه که می ارزه

جا پای تو رو دیدم این جاده ی رفتن نیست

برگرد و به من رو کن این عاقبت من نیست

جا پای تو رو دیدم این راه رسیدن نیست

دلگیرم از این تصمیم این عاقبت من نیست 

  

به قلم خودم

تقدیم به دو نفری که بینشون باید یکی رو انتخاب کنم

حتی خودم هم از خودم توقعی ندارم

تا کی ؟ 

چند سال دیگه ؟ 

واقعا مشخص نیست ؟

۱۸ سال تنهایی بس نیست ؟ 

 

کی جواب درد بی درمون پیدا میشه ؟

کی میشه کجا میشه که من اروم بگیرم ؟ 

 

سوال بی جواب اینجاست 

تنهایی تا کی ؟ 

واقعا سخته که 18 سال دورت شلوغ باشه  

واقعا سخته 18 سال  

سخته 18 سال از عمرت بگذه  

این 18 سال دورت شلوغ باشه 

اما 

احساس تنهایی کنی 

 

واقعا سخته نداشتن احساس ارامش 

حتی تو کانون گرم خانواده 

گرچه معنی عبارت " کانون گرم خانواده" رو نفهمیدم 

عبارته غریبیه 

18 سال   

سخته 18 سال نمک رو زخمت پاشیده بشه  

نمیدونم چند وقت دیگه باید تحمل کنم 

ای کاش کسی پیدا میشد که میفهمید حرف دلم رو 

گرچه این حرف نیست 

یه درده  

دیگه حتی خودم هم از خودم توقعی ندارم 

گرچه دیگران توقع خیلی چیزها رو دارند 

اما چطور میتونم براورده کنم 

تا کی ؟ 

دل هیشکی مثل من غربت اینجا رو نداره 

دیگه حرفای علاقه همه مردن تو دلم 

مثل گنجیشکای بی لونه و بی جای محله 

دیگه هیچ جا تو درختا جای من نیست که برم 

 

ارامشم شده شنیدن و زمزمه کردن ترانه های دلخواهم 

فقط همین

تندیس

تویی تکرار من بی شک

من از تو سر نخواهم رفت

چه غم یارانه رفتی تو

من این گونه نخواهم رفت

تویی تکرار بی اندازه واژه

که احساسی به زیبایی غم داری

مرا در خویش تن گم کرده ای جانا

و میدانم مرا با خویش کم داری

تو تکراری و من انکار تکرار

کمی از من شکستن دست بردار

کمی خود را ببین گم کرده بی من

که خود را کرده ام وقف تو چون تن

من از تو سر نخواهم رفت

اگر چه با منی هر لحظه هر جا

تو فریاد منی ای سر به دامن

تو تندیس منی تا هست دنیا 

به قلم خودم 

تمام نا تمامی نیست

وای چه ناگواراست این

نام عزیز تو فریاد باغ بود 

یاد تو در کسوف تنها چراغ بود 

 

اسمت باعث امیدم بود و اما 

دلمرده ام کردی 

 

من مثل یک درخت گلپوش میشوم در بطن هر بهار 

تا یک درخت سبز از تو به یادگار باشد در این دیار 

 

به یادت خواهم بود و در اوج دلتنگیهام با من خواهی بود 

 

از من دوری 

ازت بی خبرم 

 

وای چه ناگواراست این  

 

دل به کسی نمیبندم شاید روزی بگی دوستم داشتی 

اما 

روز به روز دوری و بی خبری 

 

نگو عاشق نیستم 

چون نفهمیدی چی کشیدم  

........ 

خانه دوست

خانه دوست نمایان

راه پیدا و لیک

پای را یارای رفتن نیست

حال من را دریاب

که در این پای رمق دیگر نیست

نای من هرچه که بود

فقط اندازه پیدا شدن جایت بود

حال من را دریاب

وببین دل مردست

و از دوری تو پژمردست

خانه دوست کجاست ؟

خانه دوست نمایان

راه پیداست ولیک

 پای را یارای رفتن نیست

به قلم خودم اما

تمام نا تمامی نیست