دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

به دنیا خوش اومدی

یکی دو روزیه که چشات به افتاب
باز شدن حالا دیگه شروع داستان تو
مادر و پدرت مثله پاسدار
دیگه دورو بره توان و چشم به افتابنو
[به خدا]
میگن اینو که بچه سالمه
تو دورش کن از هرچی ظالمه
گریه میکنی میدونم من شیر بهونست
اشکه تو واسه ورود به این زمونست
تو 9 ماه و تو تاریکی سر میکردی
بدونی کجایی همین حالا بر میگردی
تو فردا دریای دردارو دریاب
تنهایه تنها هستی تو
[بدون اینو پس]
تو وقتی رفتی، به سمته سختی
یا درگیر هستی، تو دسته تقدرو
بد میفهمی، فردی ذخمی غمگین تسلیم هستی
[بخواب با صدایه من تا بنویسم از فرداهایه دور دسته زندگی
یا بخوانه این دله بی صبر از فرداهایه دور دسته زندگی]
اگه پسری بابا میگه این عصای دسته
اگه دختری میمونی توی فضای بسته
حرف یاس حالا به حقایق وصله
تولد تو فقط واسه بقای نسله
پس بت همینو میگمو میرم
که رسمه این زمین بی رگو بی رحم
یه چیزی داری میبینی و میگی عالیه
ایجا عصر آدمایه دیجیتالیه
هر کی میاد واسه کمکت دست بگیره
فردا میخواد چند برابرشو پس بگیره
گریه ها واست همه واسه ریاست
دوستی که قبله گریه داشت پیاز پوست میکند
ما میخوایم گلوی همو با حرص بداریم
انگار از هم دیگه طلب کاریم ارث پدری
تو نمیتونی چیزی بگی بابایی بدونه
گریه کن تا مامان واست لالایی بخونه
[بخواب با صدایه من تا بنویسم از فرداهایه دور دسته زندگی یا بخوانه این دله بی صبر از فرداهایه دور دسته زندگی]
منو ببین که پره حرف چهره ام
گلوم میسوزه از مزهً تلخ شعرم
گوش بده حالا که توی اوج حرفیم
به خدا نمیخوام بدم به تو موج منفی
ولی بدون که خیلی زود پیر میشی
توجه کن که خیلی زود دیر میشه
عاقبت تولد تو اجل میدونی؟
چرا واسه بزرگ شدن عجله میکنی؟
معصوم و زیبایی، با دل پاک داری امید
مثله ماهیه قشنگی، تو آکواریومی
تو کاش بتونی، که پاک بمونی
وجود خودتو ذره هایه خاک بدونی
چه تو روز روشن و چه آسمانه تاریک
به دنیا اومدی حالا شناسنامه داری
توی دنیای پره دردو خشونتی
ولی حالا که اومدی پس خوش اومدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد