دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

باغ بارون زده

من از صدای گریه تو
به غربت بارون رسیدم
تو چشات باغ بارون زده دیدم...
چشم تو همرنگ یه باغه
تو غربت غروب پاییز
مثل من از یه درد کهنه لبریز...
با تو بوی کاهگل و خاک
عطر کوچه باغ نمناک
زنده میشه...
با تو بوی خاک و بارون
عطر ترمه و گلابدون
زنده میشه...
تو مثل شهر کوچیک من
هنوز برام خاطره سازی
هنوزم قبله معصوم نمازه...
تو مثل یاد بازی من
تو کوچه های پیر و خاکی
هنوزم برای من عزیز و پاکی...

کدوم شاعر

کدوم شاعر کدوم عاشق کدوم مرد

تو رو دید و به یاد من نیفتاد  

به یاد حق حق بی وقفه من  

توی اغوش معصومانه باد 

  

تو اسمت معنی ایثار اب  

برای خاک داغ خستگی هام  

تو معنای پناه اخرینی  

واسه این زخمی دلبستگی هام

بدون تو

لحظه های سرد و خاکستری من 

بدون تو بیرنگ 

کم سو 

کاش بودی 

رنگین کمانی نیست 

زلف پریشان است

اه که دلگیرن این روزها

اه که دلگیرن این روزها 

همه در فکر  

در انتظار 

التهاب 

همه و همه  

در فکر اینده 

و پیشایندی که تو تقدیرمه 

دلگیرم 

از خودم 

که چرا حالا اینجا باید باشم 

در حالی که بالاتر جا واسه من بوده و هست 

اما حالا به دردی مبتلا شدم که دوا و دکتر ناچارن در بربرش 

درمونش تویی 

تویی که میتونی بهم ارامش بدی 

چیزی که خیلی وقته قربانی دل اشفتگیهام شده 

شاید هنوزم باورش نداری 

اخه مگه میشه  

من که صادقانه بهت همه چیز رو گفتم 

وقتی دیدمت محو زیباییت شدم 

سالگردی که برام تداعی میکرد روز های اولی رو که مهرت تو دلم خونه کرد 

الان داره یک سال از اون روزها میگذره 

روز هایی که من تو فکرت بودم اما تو نمیدونستی 

اون وقتایی که شده بودی رویام اما خودت بی خبر بودی

ای مرهم دست تو لباسم

ای تو اشنای نا شناسم 

ای مرهم دست تو لباسم 

دیوار شبم شکسته از تو 

از ظلمت شب نمی هراسم 

 

خودت بودی و میدی که چطور واسه یه لحظه دیدنت بال بال میزدم