دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

داره خوابم تموم میشه

خودت گفتی که نزدیکی به این حسی که من دارم

به رویای تو میخوابم من از فکر تو بیدارم

من از فکر تو بیدارم به احساس تو درگیرم

اگه با من نمونی من توی دلتنگی میمیرم

من از تو برنمیگردم یه عمریه که رویامی

همه دنیا یه صفر هم نیست تا وقتی تو دنیامی

تو تا وقتی که اینجایی یه دنیا دلخوشی دارم

برای بودن با تو من عمریه که بیکارم

من از دنیا جدا میشم زمانی که تو اینجایی

تو با این حس رویایی به تنهایی یه دنیایی

دارم از خواب پا میشم داره خوابم تموم میشه

و این احساس رویایی یه جا بی تو حروم میشه


تقدیم به ...

ترانه بازی

تو نفس میگیری

ما به هم دل دادیم

چی رو پس میگیری ؟


کسی نیست

ای کاش بود تا دل میدادم

تا دنیا میدام

دنیایی نیست

اما دنیاییست از لحاظی که بی لحاظ است

از مردی که پرنیاز است

و نیازش بی نیازیست


توی اغوش من

پی کی میگردی ؟


گردشی نیست در اغوشی که خالیست

که تو را کم دارد و صدا بم دارد

سکوت نعره میزند که دل ساز نیست

نعره ای نیست ولی اوج این صداست


بعد از ویرانی من

منی که ابادیش تا بوده همین بوده

همین ویرانی ابادیست که همیشه بوده و هست

تو ازم چی میخوای ؟ که نفس میگیری

نفسی که که نیست از کسی که هست

کسی که بی هوا هست بی هوا نفسش نیست


رو به تو سجده میکنم

در به کعبه باز نیست

به هر طرف نظر کنم

نماز من نماز نیست


نماز هم نیست بر این هست پر نیست

کعبه هم نیست بر این همیشه نا تمام

خدا هم گم است در این کران بی کران


تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

دل دل دورت را نمی بینی شاید هم نخواهی دید

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

نا خواسته شکنجه میدهی

شکنجه خواهمت کشید

ولی چنان حیف و حسرت

که هنوز نمیدانم تنهایی یا کسی کنج دلت است

اما دلم به هوای توست

و هنوز جرات گفتن ندارم

 با تو

عطر لبخند خدا میگیرم

شکل اواز پری ها میشوم

خدا را به شوق تماشا بکش
تا مرا در کنارت ببیند
بخندد
گرچه هنوز انقدر سیاه نیستم که شاید
میاندیشم که
اه هستی جز تمنای تو نیست
اه لذت جز تماشای تو نیست
زندگی جز مرگ در پای تو نیست
ای کاش زندگیم میشد تا بمیرم

تو نفس میگیری
نفسم میگیری
نفسم میگرد لبخندت
تو بلورینی

چرا به من شک میکنی
من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
 

گریه نمیکنم
نرو
اه نمیکشم
 بشین
حرف نمیزنم
 بمون
بغض نمیکنم
 ببین


ببین

چشم نگیر از من

سمت نگاه کج نکن

نگاهم تفاوتی با بقیه ندارد؟

شاید احساس درونش جاری نیست

جای احساس ندارد چشمی که پرست از گریه

حتی جای اشک هم ندارد

مرتب سارزیر است این اشک

گونه ام خشک نمیشود


نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

بود و نبودنت مرگ منه

زندگی جز مرگ در ای توست ؟


اما اینجاست که جشن دلتنگی جولان میدهد

میتازد و فریاد زنان از معبر ذهن این تنها عبور نمیکند که میماند

تا خراب شود همین ویرانه ای که از اول اباد نبوده


خاک خسته لبالب است

نعره کن نعره کن ای خاک خسته خاک گلگون نعره کن

شب پر پر شدن چلچله ها

از غزلگریه پرم خانه هم غصه کجاست


خدااااااااااییم خدایم

اه ای خداااااااااااااااایم

صدایت میزنم

بشنو صدایم


خرابم خراب خراب


به جرم زندگی این شد صدایم

اه ای خدایم


ناون

پنیر

سبزی

حق حق

و قصه ای نا تمام و پر حماسه

از عشق

از دختر شهر قصه


اما حریر دریای سوخته


قصه ای ناتمام

و ارزشی فزون


بر سر گلدسته ها اعدام صدا

جنگل سبز حریق

کبریت جنون

کاش ابی

فواره خون


خون اب از این دل برون است و فزون

از دریای سوخته ی قصه ای که دخترک ساخته


پس پشت پنجره عادت مرگ

عادتی بد

مردن برای تو

بد است یا خوب ؟

یادت هست؟

زندگی جز مرگ در پای تو نیست


از تو سر رفتن

عادت و حسرت دیرینه همینه


تو نه!

تو



با تو

با تو انگار تو بهشتم

با تو پر سعادتم من

دیگه از مرگ نمیترسم

عاشق شهامتم من


با تو انگار

یا

بی تو انگار


 بهشتی نیستم

بهشتی نیست هم

دل دل من به پای تو

پای تو هم پر از دل دل رفتن و ماندن

...