دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

التماست میکنم

بازم امشب دلم گرفت  

دلتنگی امونم رو بریده 

بدجوری هوای گریه دارم 

دلم میخواد پیشم باشی 

دلم میخواد تو رو واسه همیشه داشته باشم 

تا با یه لبخندت منو غرق عشق کنی 

تا با حریق نگاهت منو بسوزونی 

تا تو و خدا مال من باشید 

تا از تو به خودم برسم 

و از خودم به خدا 

و از خدا به تو 

چیزایی که امروز شنیدم 

بدجوری اتیشم زد 

از وقتی دل به تو بستم 

از یک سال پیش در حال سوختنم 

از دوریت دلگیرم 

هوا هم اینجا تو نبودت خفه شده 

احساسی در کار نیست 

دارم اشک میریزم 

نمیتونم داد بزنم عاشقم 

چون واسم زوده 

به هرکی بگم  

میگن تو بچه هستی واسه این چیزا 

ولی اخه مگه یه بچه دل نداره 

تازه دل بچه ها خیلی از بزرگترا بزرگتره 

عشقو بیشتر جا میده تو خودش 

اما میگن تو نمیفهمی چون هنوز واست زوده 

ولی از خودشون نمی پرسن که ا ما میدونیم که چی تو دل این بچه میگذره یا نه  

تا کی به جرم بچه بودن نمیتونم عاشق باشم 

جرمی که نا خواسته مرتکبش شدم 

خودتم میگی که از من بگذر  

بگذر و راحت شو  

درد سر واسه خودت درست نکن 

من میدونم که تو هم میخوای عاشق باشی 

اما تو هم میترسی که اخرش چی میشه 

میدونم که اگه اطمینان داشته باشی که به هم میرسیم  

واقعا عاشقم میشی 

اما حجابت نمیزاره 

چون اخر راه رو نمیشه خوند 

 

خدایا خودت میدونی که امشب و اونشب چقدر اشک ریختم به خاطرش پس خودت نزار از من بگیرنش  

خدایا نگو که ظاقت اشکام رو داری  

این یه بار رو به خاطر سفیدی گذشتم بهم توجه کن 

گناهام رو ببخش 

این یه بار رو  

فقط تو همین یه مورد بهم کم محلی نکن 

التماست میکنم 

به پات میفتم 

هر چی بخوای همون میشم 

فقط نزار حسرتش رو یه عمر تو دلم نگه دارم 

التماست میکنم خدا  

به بزرگیت 

به دلرحمیت 

نمیدونم به چی قسمت بدم 

چه طور ازت خواهش کنم 

ببین چطوری وا موندم تو این دلتنگی بزار به همدیگه برسیم  

 

خدا 

روزگاریست

روزگاریست که نیستی من دلتنگم 

روزگاریست کا با غربت و غم هم سنگم 

روزگاریست که از دوری تو 

با تب و تاب دلم میجنگم 

 

روزگاریست که با حزن دلم درگیرست 

نرود عشق تو از دل نه این تدبیرست 

روزگاریست که با یاد تو دل 

همچو غربتست و هم شبگیرست 

 

گریه شبانه را جز تو چه کس تدبیرست  

شعر عاشقانه هم از غم تو دلگیرست 

 

به قلم خودم تقدیم به کسی که نامهربانی میکند با این دل تنگم

امشب هم کلی گریه کردم

کاش بودی و میدی که امشب هم کلی گریه کردم و اشک ریختم . به تو فکر کردم به خودم به گذشتم که اولش از سفیدی چشمم رو درد میاورد ولی هرچی گذشت فاصلم با خدا زیادتر شد شاید به خاطر سادگی بیش از حد خودم بود . کاش بودی و اشکامو می دیدی که چطور گونه هام رو نوازش میدادن و میشستن و رو لبام سر میخوردن و با دستام پاکشون میکردم اما فقط خدا دیدشون تازه شک دارم که باور کنی اشکامو اما میدونم که خدا منو دید و شاید دلش به حالم سوختههمین الان هم اشک داره صورتم رو طی میکنه و از پلکام سرازیر میشه الان خیلی ارومم دارم به اهنگ نشونه رو گوش میدم و ارومم دلم میخواست حد اقل باشی تا بتونم اینا رو بهت بگم دلم نمیاد بخوابم با این که میدونم نمیای امشب ولی دلم اروم نمیگیره من میدونم دلم هم میدونه تو نمیایی اما هر جفتمون طاقت نداریم که خواب بریم دوست داریم تا اومدنت منتظر بمونیم بیدار باشیم

دوست دارم

خدا میداند

با تو یا بی تو چه فرقی دارد این چه ظلمیست 

 خدا میداند  

در حضور تو گذشتن از تو اشکین واراست  

خدا میداند

 از کنار تو گذشتن شکستن دارد 

خدا میداند 

بی قراری از برای تو چه شوری دارد 

خدا میداند 

تو نمیدانی از این دل  

خدا میداند 

خبری نه اثری نه نمیجویی از این دل 

خدا میداند  

تویی ان گمشده ی دل 

خدا میداند  

تو نه اینی نه چنانی 

خدا میداند 

من همانم تو نه انی 

خدا میداند 

خدا میداند

 

به قلم خودم  

با تمام وجود به کسی که همه اینده و دنیامه تقدیمش میکنم

چه دلتنگم

چه دلتنگم چه دلتنگم اگر امروز هم بیرنگ بیرنگم
اگر امروز هم من مثل دیروزم اگر با یاد تو با ترس می جنگم

اگر میترسم از فردا که فردا هم شوم غمگین و تنها 

که از دوری بپوسم من بشم هم سنگر غم ها 

 

 

به قلم خودم تقدیم به کسی که وقتی نبودنش رو به ذهنم راه میدم از خودم بدم میاد 

 

تا ابد دوست دارم