سنگسار
سوار خواهد آمد. سرائی رفت و رو کن
کلوچه
بر
سبد نه، شراب در سبو کن
ز شستشوی باران، صفای گل فزونتر
کنار چشمه بنشین، نشاط
و
شستشو کن
جلیقۀ
زری را ز جامهدان
در
آور
گرش رسیده زخمی، به چیرگی رفو کن
ز پول زر به گردن ببند طوقی اما
به سیم تو نیارزد، قیاس با گلو کن
به هفت رنگ شایان، یکی پری بیارای
ز چارقد نمایان، دو زلف از دو سو کن
ز گوشه خموشی، سهتار کهنه بر کش
سرودی
از جوانی،
به پرده جستجو کن
چه بود آن ترانه؟ بلی،
به یادم آمد
ترانۀ
«ز دستم
گلی بگیر و بو کن»
سکوت سهمگین را از این سرا بتاران
بخوان، برقص، آری، بخند و های و هو کن
سوار چون در آید در آستان خانه
گلی بچین و با دل نثار پای او کن
سوار در سرایت شبی به روز آرد
دهت به هرچه فرمان، سر از ادب فرو کن
سحر که حکم قاضی رود به سنگسارت
نماز عاشقی را به خون دل وضو کن
سرودهای از: سیمین بهبهانی
ترانه - شعری که از چشمم اشک سرازیر کرد
درود بر روان پاکش
ترانه های اجتماعی - حماسی این بانو بی نظیره برای نمونه میتونید به دوباره میسازمت وطن رجوع کنید