دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

ترانه بازی

تو نفس میگیری

ما به هم دل دادیم

چی رو پس میگیری ؟


کسی نیست

ای کاش بود تا دل میدادم

تا دنیا میدام

دنیایی نیست

اما دنیاییست از لحاظی که بی لحاظ است

از مردی که پرنیاز است

و نیازش بی نیازیست


توی اغوش من

پی کی میگردی ؟


گردشی نیست در اغوشی که خالیست

که تو را کم دارد و صدا بم دارد

سکوت نعره میزند که دل ساز نیست

نعره ای نیست ولی اوج این صداست


بعد از ویرانی من

منی که ابادیش تا بوده همین بوده

همین ویرانی ابادیست که همیشه بوده و هست

تو ازم چی میخوای ؟ که نفس میگیری

نفسی که که نیست از کسی که هست

کسی که بی هوا هست بی هوا نفسش نیست


رو به تو سجده میکنم

در به کعبه باز نیست

به هر طرف نظر کنم

نماز من نماز نیست


نماز هم نیست بر این هست پر نیست

کعبه هم نیست بر این همیشه نا تمام

خدا هم گم است در این کران بی کران


تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد

دل دل دورت را نمی بینی شاید هم نخواهی دید

وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست

نا خواسته شکنجه میدهی

شکنجه خواهمت کشید

ولی چنان حیف و حسرت

که هنوز نمیدانم تنهایی یا کسی کنج دلت است

اما دلم به هوای توست

و هنوز جرات گفتن ندارم

 با تو

عطر لبخند خدا میگیرم

شکل اواز پری ها میشوم

خدا را به شوق تماشا بکش
تا مرا در کنارت ببیند
بخندد
گرچه هنوز انقدر سیاه نیستم که شاید
میاندیشم که
اه هستی جز تمنای تو نیست
اه لذت جز تماشای تو نیست
زندگی جز مرگ در پای تو نیست
ای کاش زندگیم میشد تا بمیرم

تو نفس میگیری
نفسم میگیری
نفسم میگرد لبخندت
تو بلورینی

چرا به من شک میکنی
من که منم برای تو
لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو
 

گریه نمیکنم
نرو
اه نمیکشم
 بشین
حرف نمیزنم
 بمون
بغض نمیکنم
 ببین


ببین

چشم نگیر از من

سمت نگاه کج نکن

نگاهم تفاوتی با بقیه ندارد؟

شاید احساس درونش جاری نیست

جای احساس ندارد چشمی که پرست از گریه

حتی جای اشک هم ندارد

مرتب سارزیر است این اشک

گونه ام خشک نمیشود


نبودنت مرگ منه راهی این سفر نشو

بود و نبودنت مرگ منه

زندگی جز مرگ در ای توست ؟


اما اینجاست که جشن دلتنگی جولان میدهد

میتازد و فریاد زنان از معبر ذهن این تنها عبور نمیکند که میماند

تا خراب شود همین ویرانه ای که از اول اباد نبوده


خاک خسته لبالب است

نعره کن نعره کن ای خاک خسته خاک گلگون نعره کن

شب پر پر شدن چلچله ها

از غزلگریه پرم خانه هم غصه کجاست


خدااااااااااییم خدایم

اه ای خداااااااااااااااایم

صدایت میزنم

بشنو صدایم


خرابم خراب خراب


به جرم زندگی این شد صدایم

اه ای خدایم


ناون

پنیر

سبزی

حق حق

و قصه ای نا تمام و پر حماسه

از عشق

از دختر شهر قصه


اما حریر دریای سوخته


قصه ای ناتمام

و ارزشی فزون


بر سر گلدسته ها اعدام صدا

جنگل سبز حریق

کبریت جنون

کاش ابی

فواره خون


خون اب از این دل برون است و فزون

از دریای سوخته ی قصه ای که دخترک ساخته


پس پشت پنجره عادت مرگ

عادتی بد

مردن برای تو

بد است یا خوب ؟

یادت هست؟

زندگی جز مرگ در پای تو نیست


از تو سر رفتن

عادت و حسرت دیرینه همینه


تو نه!

تو



با تو

با تو انگار تو بهشتم

با تو پر سعادتم من

دیگه از مرگ نمیترسم

عاشق شهامتم من


با تو انگار

یا

بی تو انگار


 بهشتی نیستم

بهشتی نیست هم

دل دل من به پای تو

پای تو هم پر از دل دل رفتن و ماندن

...



جا پای تو

جا پای تو رو دیدم /جای پای رفتن نیست/این جاده ی رفتن نیست

صد بار بهت گفتم این را رسیدن نیست

جا پای نگاه تو رد منو گم کرده

تو منتظرش بودی تا مرد تو برگرده

پایان شب و جاده پایان منو ما نیست

صد بار بهت گفتم این عاقبت ما نیست

راهی که تو راهیشی من قبل تو برگشتم

من دیدم و فهمیدم از شب به تو برگشتم

این راهی که تو رفتی بی عشق نمی ارزه

پای تو همش مردن با عشقه که می ارزه

جا پای تو رو دیدم این جاده ی رفتن نیست

برگرد و به من رو کن این عاقبت من نیست

جا پای تو رو دیدم این راه رسیدن نیست

دلگیرم از این تصمیم این عاقبت من نیست 

  

به قلم خودم

تقدیم به دو نفری که بینشون باید یکی رو انتخاب کنم

حتی خودم هم از خودم توقعی ندارم

تا کی ؟ 

چند سال دیگه ؟ 

واقعا مشخص نیست ؟

۱۸ سال تنهایی بس نیست ؟ 

 

کی جواب درد بی درمون پیدا میشه ؟

کی میشه کجا میشه که من اروم بگیرم ؟ 

 

سوال بی جواب اینجاست 

تنهایی تا کی ؟ 

واقعا سخته که 18 سال دورت شلوغ باشه  

واقعا سخته 18 سال  

سخته 18 سال از عمرت بگذه  

این 18 سال دورت شلوغ باشه 

اما 

احساس تنهایی کنی 

 

واقعا سخته نداشتن احساس ارامش 

حتی تو کانون گرم خانواده 

گرچه معنی عبارت " کانون گرم خانواده" رو نفهمیدم 

عبارته غریبیه 

18 سال   

سخته 18 سال نمک رو زخمت پاشیده بشه  

نمیدونم چند وقت دیگه باید تحمل کنم 

ای کاش کسی پیدا میشد که میفهمید حرف دلم رو 

گرچه این حرف نیست 

یه درده  

دیگه حتی خودم هم از خودم توقعی ندارم 

گرچه دیگران توقع خیلی چیزها رو دارند 

اما چطور میتونم براورده کنم 

تا کی ؟ 

دل هیشکی مثل من غربت اینجا رو نداره 

دیگه حرفای علاقه همه مردن تو دلم 

مثل گنجیشکای بی لونه و بی جای محله 

دیگه هیچ جا تو درختا جای من نیست که برم 

 

ارامشم شده شنیدن و زمزمه کردن ترانه های دلخواهم 

فقط همین

تندیس

تویی تکرار من بی شک

من از تو سر نخواهم رفت

چه غم یارانه رفتی تو

من این گونه نخواهم رفت

تویی تکرار بی اندازه واژه

که احساسی به زیبایی غم داری

مرا در خویش تن گم کرده ای جانا

و میدانم مرا با خویش کم داری

تو تکراری و من انکار تکرار

کمی از من شکستن دست بردار

کمی خود را ببین گم کرده بی من

که خود را کرده ام وقف تو چون تن

من از تو سر نخواهم رفت

اگر چه با منی هر لحظه هر جا

تو فریاد منی ای سر به دامن

تو تندیس منی تا هست دنیا 

به قلم خودم 

تمام نا تمامی نیست