دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

باغ بی برگی

به سر هوای عاشقی هست و به در نمیشود

به دل عذاب دوریت هست و به سر نمیشود

ز باغ بی بهار ما خزان گذر نمیکند

به باغ بی برگی ما غمت ثمر نمیشود

نمیشود برای دل از غم دوریت سرود

که از شکستن دلم دلت خبر نمی شود

راه رسیدن به تو به من خبر نمیدهد

برای پای در سفر ، سفر ، سفر نمیشود 

 

به قلم خودم تقدیم به 

تمام نا تمام من

ای کاش کمی جدی گرفته میشدم تو تمام زندگیم

یه چیزی رو تو این مدت فهمیدم 

 

که من واقعا عاشقش بودم 

و اون واقعا منو نخواست 

 

اه ای مسافر تمام جاده ها چرا شبانه کوچ میکنی 

دلم گرفت از این سفر دلم گرفت چه غمگنانه کوچ میکنی 

 

 

تن تو کو تن صمیمی تو کو تنی که جون پناه من نبود 

عطوفت تن تکیده تو کو تنی که تکیه گاه من نبود 

 

خیلی چیزا رو میتونم با همین چهار خط بگم 

 

اما کجا بگم که بدونه 

حرف دلم رو کجا بزنم 

 

بگم که ناراحت نشه و بشنوه 

کجا بنویسم که بخونه وقتی من واسش مهم نیستم 

 

سبد سبد گلهای تازه تنت برای باغ دست من نبود 

افسانه ضصور دست های تو جز قصه شکست من نبود 

 

صندوقچه عزیز خاطراتمو ببین ببین که موریانه خورد 

ببین که بی کبوتر صدای تو گلهای رازقیمو باد بورد  

 

تو این چهار خط هم میشه همه چیز رو فهمید  

اما باید خونده بشه تا فهمیده بشه 

 

درخت تن سپرده دست بادم و پر از جوانه شکستنم 

ببین چه سوگوار و سرد و بی رمق در استانه شکستنم 

 

 رفتن تو افول خاکستریه ستاره دلبستنه من بود 

شعر نجیب اسم تو غزل نبود حماسه شکستن من بود 

 

تو تمام خط ها حرف حرفه هرفهای دلم گنجونده شده 

 

مفسر مهبت ای رسول عشق بگو بگو که معبدت کجاست 

مهاجر همیشه با سفر رفیق بگو بگو که مقصدت کجاست 

 

ای کاش کمی جدی گرفته میشدم تو تمام زندگیم 

تو تمام زندگیم 

 

فقط یه سر سوزن

 

هیچ امیدی به اینده نیست 

کسی به من احترام نمیزاره 

پدر و مادری که بزرگترین ضربات روحی رو به من زدند 

کسی خواسته هام رو نفهمید 

گذشته ای که لحظه به لحظه تلخ تر میشه 

تو هم با من نبودی              

              ان که می پنداشتم 

  

کسی با این مشخصات باید چیکار کنه 

 

اگر چیزی مثل تنهایی رو هم بهش اضافه کرد چی؟ 

اون موقع باید چیکار کنه ؟ 

ببین

خودت ببین

چشاتو وا کن و ببین

ببین که من شکسته ام

با خاکِ غم نشسته ام

 

خودت ببین

ببین که من اسیر اوار تنم

ببین که بی صدای تو

سکوتو فریاد میزنم

 

خودت ببین 

ببین که اواره منم

اونی که غم داره منم

 ببین که در نبود تو چه ساده در هم میشکنم

  

به قلم خودم 

تقدیم به تمام نا تمام من

سال نو مبارک

تازه شو تازه مثل همین ترانه 

فکر جنگل باش اگه باغ تو سوخته 

فکر شاعر گرسنه باش همون که 

حتی یک غزل به شیطون نفروخته 

فکر نو کردن شب باش و سپیده 

فکر دستی باش که دنبال کلیده 

فکر من باش که هنوز مثل قدیم ام 

با همون نجابت و همون سخاوت 

با همون دل دل نبضی که همیشه 

برای تو میزنه تا بی نهایت 

 

اگه سقفمون شکسته 

می تونیم از نو بسازیم 

می تونیم به هم صدایی 

به یکی شدن بنازیم 

ای بنازم عاشق هارو 

که هنوز طلایه دان 

که هنوز حافظ شعرن 

همه از جنس بهارن 

نگو قحط نوره اینجا 

عاشقامون خود نورن 

برای دلتنگی ی تو 

همه شون سنگ صبورن 

گریه رو به خنده بفروش 

که خراب خنده هاتم 

باز بخوون مثل قدیم ها  

که هوادار صداتم 

روز نو ارزونی ی تو 

رخت و بخت و تخت تازه 

دست تو هنوز می تونه  

روزگاری نو بسازه 

 

به قلم شهیار قنبری 

  

با ارزوی سالی سرشار از خوشبختی 

به گوشت میرسد روزی

به گوشت میرسد روزی

و میبینی که تنهایی

و نامم را تو میخوانی

و میدانم که رسوایی

و از تو کس نمیپرسد

چرا دیگر نه شیدایی

به گوشت میرسد روزی

که من دیگر بسی دورم

و از من نیست پیغامی

 نه تقدیرست مجبورم 

 

به قلم خودم 

تقدیم به تمام نا تمام من