دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

نه واسه این که نوشتن رو دوست دارم

دوست دارم بنویسم نه واسه این که نوشتن رو دوست دارم
چون نمیتونم تو چشات زل بزنم و بگم دوست دارم
پس مینویسم
مینویسم که دوست دارم
ساده نوشتن دیگه ارضام نمیکنه
دوست دارم با صدای بلند عاشقانه ترین شعرهایی که توی ذهن دارم رو بخونم
دوست دارم با صدای بلند ترانه های عاشقانه بخونم
هزار و یک شلب یا مست چشات یا ستاره دنباله دار یا نوازش و خیلی های دیگه
اما نمیشه
نمیشه
جرات اواز ندارم
اوج صدام رو کسی نمیخواد
پر پرواز نداره این حنجره
نمیشه همینجور رهاش کرد تا از عاشقی بخونه
حتی با این فاصله ای که بینمون هست
هم اگه واسه چند لحظه اوج بگیر خاندان از عشق من به تو با خبر میشن
وسط طوفان ایستادم
باد و اب
هردو میتازن
با هم
و زیر کولاک سو سوی خورشید
خیس میشم و سرما تو تنم رخنه میکنه
افتاب هم اتیشم میزنه
اما مهم نیست
تو تو فکرمی
به اینده خیره میشم
به اونجا که احتمال رسیدن من به تو هست
به همونجا که میشه به همه بگم دوست دارم
پس اب و باد و خورشید و خاک
مهم نیست
تحمل میکنم
می ایستم
راستی زانو های یخ زده و پا های بیجون رو تحمل میکنم
تا بتونم سرم رو بالا بگیرم
تا بتونم دلم رو سرپا نگه دارم
تا دوست داشتن رو تجربه کنم
تا اگه تو اومدی من بتونم سردی بدنم رو با یه لبخند بپوشونم
تا  ابریشمی حرم تنت رو تنپوشم کنم
نظرات 2 + ارسال نظر
ستاره دوشنبه 30 شهریور 1388 ساعت 03:30 ق.ظ http://tanha1989blogsky.com

سلام خوبی نوشته هات خیلی قشنگه نتونستم همش بخونم ولی این نوشته خیلی قشنگ بود واقعا آدمی که جرآت حرف زدن رو نداره میتونه با نوشتار منظورش رو آسون تر برسونه......
به منم یه سر بزن خوشحال میشم

روزهای بی خاطره چهارشنبه 1 مهر 1388 ساعت 10:46 ب.ظ

سلام .
قلم خوبی داری .
قابل تحسین .
من بهت تبریک میگم .
ارزمند ارزوهای قشنگتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد