دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

دل نوشته

من دلتنگ هستم اما تو بی خبر از من

قدم هایی با پای برهنه

ارام ارام
قدم هایی با پای برهنه
صدای پا
من و اویی که در کنارم نیست
ساحل - تنهایی - دلتنگی - هوای ابری - باران - غروب جمعه

موزیک - عبدی یمینی - کلام - شهیار قنبری - صدا - داریوش

غمی بالاتر از این تصویری ؟ نیست
در اخر هم خودکشی


توهین به خدا

تهش رو نشون بده

تف تو خداییت

اصلا وجود هم داری

تف تو اسلامت

تف تو مسلمونا و اونایی که دولا راست میشن و اسمش رو میزارن نماز

تهش رو نشون بده

دوتا بد بخت رو اسیر دوتا حیوون کردی

خاک بر سرت

به خیال خودت خدا هستی ؟

شرف داری تو

قبر پدر و مادر کسی که تو رو عادل بخونه

منشا تمام بدبختی های .... تو هستی

با تو هستم تو که اسم خودت رو خدا گذاشتی

خاک بر سرت کنن

تف تو خداییت

تف تو دینت

تف

خدا با تو هستم

مدام یاد اوری میکنم با تو هستم که یادت نره

با تو هستم

تهش رو نشون بده اگه وجودش رو داری

الان هم که کمی اروم شدم

باز هم قد سر سوزنی احساس گناه یا پشیمونی نمیکنم

از این که این جملات رو نوشتم

تف

اضافه شده


یه وقتایی یه جاهایی ادم از زندگیش سیره


میخواد از غصه ها دور شه ولی پاهاش به زنجیره


کسی محرم نبود با من نه هم‌ غصه نه یک همدم


همه زخم زبوناشون یه دردی شد روی دردم


دیگه از آدما خسته‌م دیگه نای شکستن نیست


گلایه کار بیهوده‌ست کسی هم غصه با من نیست


در جواب حرف های بالا این ها رو نوشتم به این خاطر که احساس کردم توهین شده به ...


منو دست کم نگیر

منو دست کم نگیر من از تو دیوونه ترم
واسه داشتن چشات عشقو به جونم می خرم
منو دست کم نگیر یه خورده باورم بکن
واسه داشتن تو از تموم دنیا میگذرم
منو دست کم نگیر من از تو دل نمیکنم
سادگی هامو نبین نباشی بی تو میشکنم
من دست کم نگیر یه ذره باورم بکن
منو دست کم نگیر که رهسپار رفتنم


به قلم خودم تقدیم به ...

سهم من

سهم من از همه ی بود و نبود تو چه بود
هر چه بود هیچ نبود
یا اگر بود به اندازه یک نقطه ی کور
هرگز اما نگشود
به دلم نور امید
که بدانم تو کماکان با من میمانی
که بدانم تو کماکان با من
هم صدایی
تو بگو
سهم من از همه ی بود و نبود تو چه بود
هر چه بود هیچ نبود
یا اگر بود
به ان قدری بود
که به دل جا نکند
که رها تر باشی
که مرا ترک کنی
به خدا میدانم
که دلت را زده ام
لیکن ای کاش که میشد
که غمت را نخورم
که ز دوری تو پرپر نشوم
سهم من هرچه که بود هیچ نبود
سهم من از همه ی بود و نبود تو چه بود
هر چه بود هیچ نبود


اینجا نبودن خیلی چیزها مرا پرپر کرد

شاپرکی نبودم که نقش بالم را پاک کنی

اما سهم من این نبود


گدای سهم خودم تو غربت خونگی

 به قلم خودم

به

فرداهای تباه پیش رو

که میگویند

بیا هوایت را داریم


پاسخ

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند،
هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش،
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود،
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به که زیر لب،
بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع،
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش،
گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
توفان طعنه، خنده ی ما را ز لب نشست،
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست،
زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم
مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم،
مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم؛
زیرا درون جامه بجز پیکر فریب،
زین هادیان راه حقیقت، ندیده ایم!
آن آتشی که در دل ما شعله می کشید،
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود؛
دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق،
نام گناهکاره رسوا! نداده بود
بگذار تا به طعنه بگویند مردمان،
در گوش هم حکایت عشق مدام ما
“هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است در جریده عالم دوام ما”


جوابی دندانشکن برای انانی که فروغ بانو را بد خواندن یا خواندند ان چیزی که نبود

فروغ هم در جواب سرود تا به ... بگوید که شعور و روشنفکری نه انیست که با کله و جامه نسیب گردد

گویی با این پاسخ نا به خردان کاری از دستشان برنیامد مگر حذف اسم فروغ فرخزاد از معاصرین